پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00000:02 - 1400/04/22

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۲۹۹؛ بی‌چاره دولت و بی‌چاره مردم ایران...

در روزنامه‌ها می‌نویسند بالشویک‌ها در ساری و بارفروش هم پیاده شده‌اند و به هم‌دستی ملیون کار می‌کنند و دولت مشغول تهیه‌ی مدافعه است. بی‌چاره دولت و بی‌چاره مردم ایران که هم خیلی احمق‌اند و هم خیلی بدبخت و هم خیلی فاسد و بی‌چاره چهار نفر آدم‌حسابی که در میان این جماعت گرفتار شده‌اند.

 صبح رفتم به بانک دو سه فقره حواله که داشتم گرفتم و رفتم هوتل موریس.

ناصرالاسلام و علیقلی‌خان و انتظام‌الملک و امان‌الله میرزا و مشیرحضور هم بودند و به اتفاق نصرت‌الدوله [وزیر خارجه‌ی پیشین] ناهار خوردیم و صحبت کردیم.

بعد از ناهار مساوات هم آمد. نشستیم و در باب کار حضرات مهاجرین گفت‌وگو کردیم و بالاخره قرار شد تلگرافی نصرت‌الدوله به مشیرالدوله [رئیس‌الوزرا] بکند و برای زندگانی آن‌ها از حالا تا وقت حرکت و خرج مسافرت آن‌ها پیشنهاد پولی بکند و تا وقتی که جواب طهران نیامده مخارج آن‌ها را خود متحمل شود. بینی و بین‌الله نصرت‌الدوله در این باب بزرگواری می‌کند. گفت مساوات و ناصرالاسلام و میرزا محمدعلی‌خان کلوب و کزازی را من تا رسانیدن طهران خودم متکفل می‌شوم ولو این‌که از طهران کاری نکنند، باقی را هم که پنج شش نفرند فعلا یک‌ماهه نگاه‌داری می‌کنم تا جواب طهران برسد. اگر بیش از این نمی‌کنم به واسطه‌ی آن است که از عهده برنمی‌آیم.

باری اعتمادالدوله هم آمد و از اوضاع ایران خیلی اظهار تشویش کرد و گفت: «من مصمم هستم اول پاییز به ایران بروم.» مذاکره کردیم که ممکن است با هم برویم.

نظر آقا و کتابچی‌خان هم آمدند صحبت خیلی کردیم. کتابچی گفت: «چندی قبل در روزنامه خواندم که لیاخوف روسی در باطوم کشته شده و گفتم عدل و انتقامی در دنیا هست، چنان‌که وضع مردن هارتویگ هم در بلگراد خالی از غرابتی نیست و ممکن است چون احتمال کلی می‌رود دستش در قتل ولیعهد اطریش داخل بوده و معلوم شده او را مسمموم کرده باشند. چون شیوه‌ی او بلکه کلیه‌ی روس‌ها این بود که هرکس را منافی منافع خود می‌دانستند به یک وجهی از میان برمی‌داشتند، چنان‌که در ایران خوب محسوس بود.» به عقیده‌ی کتابچی، اتابک را محمدعلی‌شاه به تحریک هارتویگ کشته، هم‌چنین میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله را، بمباردمان مجلس هم که معلوم است، قتل صنیع‌الدوله را هم من یادآوری کردم.

باری عصر با انتظام‌الملک بر سبیل گردش رفتم تا منزل مساوات، چون وعده داده بودیم ساعت هشت برویم او را برداریم برویم یک جایی شام بخوریم. وقتی که رفتیم مشغول شام بود و او را ندیدیم و خودمان رفتیم در آن‌ نزدیکی‌ها در یک رستوران شام خوردیم و برگشتیم منزل مساوات. کزازی هم بود. به اتفاق رفتیم به الکازار رقص تماشا کردیم و بیرون آمدن اتوموبیل گرفته حضرات را به منزل‌شان رسانیدم و خودمان به شانزلیزه برگشتیم. معلوم شد اتوموبیل تاکسی نبوده، سی فرانک مطالبه می‌کرد، بیست‌وپنج فرانک دادیم.

در روزنامه‌ها می‌نویسند بالشویک‌ها در ساری و بارفروش هم پیاده شده‌اند و به هم‌دستی ملیون کار می‌کنند و دولت مشغول تهیه‌ی مدافعه است. بی‌چاره دولت و بی‌چاره مردم ایران که هم خیلی احمق‌اند و هم خیلی بدبخت و هم خیلی فاسد و بی‌چاره چهار نفر آدم‌حسابی که در میان این جماعت گرفتار شده‌اند. حالا من می‌ترسم اوضاع ایران به طوری مغشوش شود که تا موقع مراجعت ما ورود به آن‌جا مشکل باشد. در هر حال کاغذی به میرزا حسین‌خان نوشته از او خواهش کردم تحقیق کشتی‌ها بکنند.

منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، صص ۴۲۸-۴۳۰.

لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین